توضیحات

جهت دانلود فایل پی دی اف خلاصه کتاب، بر روی لینک زیر کلیک نمایید.

M873_Abstract

پيشگفتار

کسی اینجا نمی‌یاد بیابونه چطوری باید سفر کنیم چای در دستم می‌لرزید معین فقط باید انسان باشیم نیازی نیست باید جای کسی باشیم که هواش خنک تره چندسال گذشته بود که یه جا دیدمش جایی که نباید می‌دیدمش اصلا چرا باید می‌دیدمش یه جور نیاز بود بیشتر از نیاز آخه از تنهایی لذت نمی‌بردم خسته شده بودم از بس دنبال دوست می‌گشتم این خویشاوندت زبون کرد توی حلق من بس کن سامی می‌شه تو هم یه بوس بدی نه سامی اندامت خیلی بزرگه له میشم اون ساق پای تو چی ساق پای من حتی نگاهش هم نکن نگاهش نمی‌کنم فقط از روش رد میشم مثل کامیون‌ها که سنگین‌اند اینطوری نگو سامی چی بگم بیا از یه خیابون رد بشیم آخر خیابون چخبره آخرش بغلت می‌کنم اوه خیابون که تموم شد اینجا همش بیابونه باید به اینجا می‌رسیدیم فقط خودمون دو نفریم فکر کنم پس محکم بغلم کن نمی خام برگردم خونه کاش حداقل اینجا یه رودخونه بود

Preface

No one wants to travel here. How should we travel? The tea was shaking in my hand. We just have to be human. We don’t need to be in someone’s place where the weather is cooler. It’s been a few years since I saw him in a place where I shouldn’t have seen him. Why did I have to see him? It was a need more than a need. I didn’t enjoy being alone, I was tired, I was looking for a friend enough, this relative of yours bit into my throat, stop, Sami, can you give me a kiss too, no, Sami, your body is too big, I will crush that leg of yours, what is my leg, don’t even look at it, I won’t look at it, just I cross the road like heavy trucks, don’t say that, Sammy, what should I say, let’s cross a street, what happened at the end of the street, I’ll hug you, oh, the street is over, it’s all over here, we should have reached here, it’s just the two of us, I think, so hug me tight, I won’t come back I wish there was at least a river house here