پسرکی بنام تیپ در کشور گیلیکینز[۱] واقع در شمال سرزمین اُذ زندگی میکرد. علیرغم فراوانی نام تیپ مامبی[۲] پیر او را تیپ تاریوس صدا میکرد. ولی هیچ فردی با کامل بودند نام تیپ او را تیپ تاریوس صدا نمیکرد.
پسر، پدر و مادرش را بخاطر نمیآورد. زیرا خانم پیری معروف به مامبی از زمان خردسالی او را بزرگ و تربیت کرده بود. متاسفم بگویم هیج کدام از رفتارش پسندیده نبود. مردم گیلیکینز با دلیل و مدرک به او مضنون بودندد. در جادوگری زیادهروی میکرد. بنابراین از معاشرت با او پرهیز میکردند. مامبی جادوگر درستکاری نبود. زیرا جادوگر خوب در قسمتی از سرزمین اُذ باید حکومت کند و حضور هر جادوگری را در قلمرو خویش قدغن کند. مامبیعلاوه بر تربیت تیپ کار جادوگری هم میکرد. عمل جادوگری نامشروع بود بدتر از ساحره یا ساحر.
تیپ مجبور بود از جنگل هیزم بیاورد تا خانم پیر اجاق را روشن نگهدارد. همچنین در مزرعه ذرت کار میکرد. علفهای هرز را بیرون میآورد و پوست ذرتها را میکند و به خوکها غذا میداد و شیر گاو را میدوشید. گاو چهار شاخ افتخار خاص مامبی بود. ولی فکر نکنید پسرک تمام مدت به کار مشغول بود. حس میکرد نباید بهش بد بگذره. تیپ وقتی روانه جنگل میشد. برای برداشتن تخم پرندگان از درخت بالا میرفت و با شکار خرگوشهای سفید و تیز پا و صید ماهی از جوی آب با قلابی از سنجاق خمیده خودش را سرگرم میکرد. سپس با عجله دستههای هیزم را جمع میکرد و به خانه برمیگشت. موقعی که در مزرعه ذرت کار میکرد ساقههای بلند او را از دید مامبی پیر مخفی میکرد. اگر حوصله نداشت در بین ردیفهای ذرت به پشت دراز میکشید و چرت میزد. تیپ سوراخهای موش خرما را حفر میکرد. در ضمن مواظب بود خیلی خسته نشود. او مانند هر پسری قوی و محکم رشدکرد. افسون مامبی کنجکاو همسایهها را میترساند و به خاطر قدرت خارقالعادهاش به او احترام میگذاشتند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.